پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

بازی با مهر

موقع نماز بزرگترها، تا مهر و سجاده می بینم، میرم سراغشون و مهر رو بر می دارم که باهاش بازی کنم. خلاصه با این شیطونی های من، این بنده خداها نمی دونند چطوری نمازشون بخونند. مثل این عکس که دارم مهر نماز مامان بزرگ رو برمی دارم: ...
18 مهر 1399

سبد اسباب بازی های من

هم تو خونه خودمون و هم خونه مامان بزرگ، سبدی دارم که اسباب بازی های منو داخلش می ریزند که خونه شلوغ پلوغ نشه. منم تا بیدار میشم، میرم سراغ این سبدم که اسباب بازی هاشو دربیارم و باهاشون بازی کنم. این عکس من با سبد آبی رنگ خونه مامان بزرگ: اینم عکس من با سبد کرم رنگ خونه خودمون که سایزش بزرگتره: ...
18 مهر 1399

پارسای ماشین دوست

تو اسباب بازی هام به ترتیب طرفدار اینام: ماشین، توپ، جغجغه، عروسک های پوپتی کوچک، حیوانات پلاستیکی. از عروسک های نرم ابری خیلی خوشم نمی یاد، ولی ماشین (یا همون دودوی خودم) خیلی دوست دارم. اینم عکس من با ماشین: ...
18 مهر 1399

پارسا کوچولوی متعجب

این عکس منه کوچولویه تو ۹.۵ ماهگی که مثل همیشه با تعجب دارم به این عکس انداختن های مامانم نگاه می کنم. کی مامانم بخواد از عکس اندازی از من سیر بشه، خدا داند. تقریبا هر هفته یک گیگ فیلم و عکس دارم. کی حوصله داره تو بزرگی اینارو تماشا کنه، جز خودش😃 ...
18 مهر 1399

سه چرخه سواری تو خونه مامان بزرگ و بابابزرگ

سه چرخه سواری تو خونه مامان بزرگ و بابابزرگ خیلی کیف داره و من دوست دارم. البته خودم فعلا کوچولوام و نمی تونم سه چرخه رو راهش ببرم، ولی منو با دسته پشتش هل میدن و راه می برنند و منم حال می کنم. حتی این سه چرخه یک روش خوابوندن من شده. احتمالا تو آینده، منم مثل خاله و دایی و مامان، عاشق دوچرخه سواری بشم. ...
17 مهر 1399

من و تسبیح قرمز پدربزرگ مامانم

من دومین نتیجه پدربزرگ مامانم میشم که متاسفانه پونزده سال پیش از دنیا رفته است . ولی تسبیح دونه درشت قرمزش تو خونه مامان بزرگمه  که بابابزرگ تو سجاده اش می گذاره و منم خیلی این تسبیح رو دوست دارم و باهاش بازی کنم. اینم عکس من با تسبیح قرمز پدربزرگ مامانم: ...
17 مهر 1399

راه بردن روروئک

دیگه حالا که وارد ماه ده عمرم شدم، می تونم روروئک رو راه ببرم و باهاش این ور اون ور برم. بابا میگه که خیلی خوب هم باهاش حرکت می کنم و پاهامو زمین می گذارم. اینم عکس من تو روروئک  کنار گیاهان خونه مامان بزرگ و بابابزرگ: ...
17 مهر 1399