پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

پارساجون عاشق خوردنی (پوفه)

من هر جا خوردنی و خوراکی یا همون پوفه خودم ببینم، با سرعت خودمو بهش می رسونم که بخورم و کلن بچه خوش خوراکی هستم که همه چی می خورم. ولی خوشبختانه فعلا که استعداد چاقی ندارم و هیکلم میزونه. اینم منم که دارم تلاش می کنم از اون خربزه های خوشمزه بردارم بخورم: ...
18 مهر 1399

نون خوردن پارسایی

بله، من عاشق نون هستم و با لذت، وقتی نون دستم میدن گاز می زنم و می خورم. اخیرا هم از وقتی وارد ماه ده شدم، همراه بزرگترها صبحونه و نون و پنیر می خورم. اینم عکس من در خال خوردن نون بربری موقع صبحونه: ...
18 مهر 1399

لباس های پاییزی من

فصل پاییز و سرما از راه رسید و بابا و مامان این سوییشرت خوشگل کلاهدار رو برای من خریدند و تنم کردند: و اینم یک لباس جدید پاییزی دیگه ام برای تو خونه: و خاله هم این لباس زرد و سبز خوشگل رو برام خرید که خیلی دوسش دارم، ممنون از خاله جون: خلاصه که هر فصل، یک سری لباس های جدید برام می خرند، دستشون درد نکنه. ...
18 مهر 1399

شیطنت های پارسا

از پس شیطونم، گاهی میرم زیر صندلی و گیر می کنم، مثل اینجا: و یا در بالکن رو هی باز و بسته می کنم: و یا یک طنابی تو خونه پیدا می کنم و هی تکونش میدم و بالا و پایین می برمش: و کلی شیطونیهای دیگه هم دارم که بخوام بگم، کتاب میشه واسه خودش. ...
18 مهر 1399

مهارت های من تو ماه دهم عمرم، آغاز به ایستادن

از مهارت های من در ماه دهم عمرم این بود که می تونستم یک چیزی مثل مبل یا نرده تخت یا سه چرخه رو بگیرم و بایستم. خلاصه که کم کم دارم واسه خودم کسی میشم. این عکس های اولین ایستادن های من که تقریبا از ۹.۵ ماهگی شروع شد: ...
18 مهر 1399

پارسا و پیتزا

یک شب که بابا اینا گرسنه بودند، از بیرون شام پیتزا سفارش دادند، منم کنار این پیتزاها گذاشتند که عکس بگیرند. خلاصه با همه چی، حتی پیتزا هم عکس دارم. البته مامانم خودش پیتزاهای خوشمزه ای درست می کنه که معروفه، ولی فعلا با وجود من کوچولو وقت نکرده پیتزا درست کنه، مگه فقط یک بار. تو این عکس ها، من ۹.۵ ماهه ام و می خوام برم پیتزا رو بردارم و بخورم که موفق نمیشم: ...
18 مهر 1399