یک ماهگی من
سی روز بعد تولد من، یعنی تو ۲۰ دی ماه ، من یک ماهه شدم. در این یک ماه افراد زیادی از اقوام برای دیدن من اومدند، از جمله خاله ام، دایی و زن داییم، عمه ام و دختر عمه و پسرعمه ام، مامان بزرگم از سمت بابام و خاله بابام. بهترین لحظات در این ماه برای مامانم، دیدن لبخندهای من در خواب بود که خیلی براش جالب بود. این یک ماه به مامانم خیلی سخت گذشت، چون خواب درست حسابی براش نگذاشتم و در بیشتر شب ها گریه می کردم که به خاطر دل درد نوزادی بود و بعدها درست شد. مامانم هم تازه زایمان کرده بود و کامل زخمش خوب نشده بود و تا اون موقع هم تجربه بچه داری اصلا نداشت و بعد مدتی فوت و فن ها رو یاد گرفت. در این مدت مامان بزرگ و خاله ام هم به مامانم در نگهداری من کمک ...
نویسنده :
مامان پارسا و پارسا
0:16