بازی با دایی و خاله
یک روز تو خونه مامان بزرگ، مهمونی بود و خاله و دایی اینا اومده بودند. منم از صبح لباس های خوشگلم رو تنم کرده بودند و خوشحال از اومدن اونها بودم. بعد که اومدند با خاله و دایی، حسابی بازی کردم و بهم خوش گذشت.
اینم منم که کنار خاله و دایی، باهاشون بازی می کردم.و خاله و دایی ، منو با سه چرخه ام تو خونه مامان بزرگ، سواری دادند:خلاصه که اون روز مهمونی، خیلی بهم خوش گذشت. کاش بازم تندتند بیان اینجا.
اینم منم که کنار خاله و دایی، باهاشون بازی می کردم.و خاله و دایی ، منو با سه چرخه ام تو خونه مامان بزرگ، سواری دادند:خلاصه که اون روز مهمونی، خیلی بهم خوش گذشت. کاش بازم تندتند بیان اینجا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی