پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

واکسن چهار ماهگی

1399/2/13 23:52
205 بازدید
اشتراک گذاری
یک روز، صبح زود، مامان و بابا منو شال و کلاه کردند و گذاشتند تو ماشین که بریم مرکز بهداشت برای واکسن چهارماهگی من. صبح بهاری سردی بود و برای این که مرکز بهداشت خلوت باشه، مامان و بابا، زمان اول وقت رو برای واکسن من انتخاب کردند. خلاصه رسیدیم مرکز بهداشت که اول قطره فلج اطفال رو به من دادند خوردم که گریه ام از همون موقع شروع شد و بعد یک آمپول به ران راستم و یک آمپول به ران چپم زدند که گریه ام بیشتر شد. بعد واکسن، زودی برگشتیم خونه که من دیگه تو ماشین و خونه آروم شده بودم. تو خونه هم مامانی برای حفظ بهداشت پاهای منو و همه لباسهامو شست و مرتب هم قطره استامینوفن بهم می داد که تب نکنم. اون روز و فرداش و تا یک هفته بعدش، حالم خوب بود ولی یک هفته بعد، دل درد شدیدی شدم و تب هم داشتم که نمی دونیم از عوارض واکسن بود یا چیز دیگه، که در هر صورت ، خدا رو شکر خوب شدم.

اینم عکس من در ماشین که داریم میریم مرکز بهداشت برای زدن واکسن چهار ماهگی:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)