اولین سفر پارسا به شمال، دهکده ساحلی بندر انزلی
وقتی اواسط مرداد ماه ۹۹ بود و من هفت ماه و ۲۳ روزم بود، یعنی داشت هشت ماهم کامل می شد و تو ماه هشت بودم، اولین سفر خودم رو به شمال ایران همراه مامان و بابا و مامان بزرگ و بابابزرگ رفتم و ده روزی هم شمال موندیم و خیلی بهمون خوش گذشت. وقتی برگشتیم من هشت ماه و دو روزم بود.
مامان اینا تو دهکده ساحلی اطراف انزلی، ویلا دارن و ما رفتیم اونجا موندیم. خیلی سفر خوبی بود و من حسابی آب و هوام عوض شد و چون اونجا بیشتر تو حیاط یا بیرون بودم، آفتاب خوردم و پوستم کمی برنزه شد.
از خود ویلا بگم که من خیلی دوسش داشتم، چون حیاط پر از دار و درخت و سرسبزی داشت که من توش می چرخیدم.
این عکس های من تو حیاط ویلاست:اینم منم که داخل هال ویلا برای خودم بساط اسباب بازی هامو به پا کردم و به شیرین کاری های بابابزرگ دارم می خندم:بساط خوابم هم تو تخت خواب کنار مامانم می خوابیدم:این جا هم اولین باری بود که دریا رو دیدم:و اینجا هم اولین باری بود که پامو زدم به آب دریا و شن ها:اسمم هم روی شن های ساحل ثبت شد با تاریخ اون روز:تو شمال، بساط آب بازی ام هم به پا بود و داخل یک تشت بزرگ برام آب پر می کردند و منو داخل تشت می گذاشتند که آب بازی کنم:
اینجا هم کنار سفره ناهار و غذای شمالی باقالی قاتق که مامان بزرگ پخته، هستم:
تو حیاط ویلا گربه هایی هم می اومدند که باهاشون دوست شدم، اینم من و پیشی طلایی شمال:
مامان برام یه کالسکه خوشگل هم در شمال خرید که راحت بتونن با من این ور اون ور برن و منم خیلی کالسکه سواری رو تو ویلا و دهکده دوست داشتم، خیلی وقت ها هم داخل کالسکه خوابم می برد:
این منم سوار کالسکه در حال دهکده گردی:
اینجا هم جلوی محوطه رستوران دهکده ام:
اینجا هم در مسیرهای باریکی تو دهکده در حال کشف و سیاحت هستم:با کالسکه دور تراس ویلا هم هی می چرخوندنم و سواری می کردم:
حتی با کالسکه لب دریا هم رفتیم:خلاصه که اولین سفرم به شمال، خیلی خوش گذشت و سفر پربار و خوبی بود. آب و هوای شمال هم با وجودی که وسط تابستون بود، ولی عالی بود و هم بارون و هم آفتاب داشت و شرجی نبود. من که حسابی از اولین سفرم لذت بردم و دوست دارم هر سال از این سفرها برم.
مامان اینا تو دهکده ساحلی اطراف انزلی، ویلا دارن و ما رفتیم اونجا موندیم. خیلی سفر خوبی بود و من حسابی آب و هوام عوض شد و چون اونجا بیشتر تو حیاط یا بیرون بودم، آفتاب خوردم و پوستم کمی برنزه شد.
از خود ویلا بگم که من خیلی دوسش داشتم، چون حیاط پر از دار و درخت و سرسبزی داشت که من توش می چرخیدم.
این عکس های من تو حیاط ویلاست:اینم منم که داخل هال ویلا برای خودم بساط اسباب بازی هامو به پا کردم و به شیرین کاری های بابابزرگ دارم می خندم:بساط خوابم هم تو تخت خواب کنار مامانم می خوابیدم:این جا هم اولین باری بود که دریا رو دیدم:و اینجا هم اولین باری بود که پامو زدم به آب دریا و شن ها:اسمم هم روی شن های ساحل ثبت شد با تاریخ اون روز:تو شمال، بساط آب بازی ام هم به پا بود و داخل یک تشت بزرگ برام آب پر می کردند و منو داخل تشت می گذاشتند که آب بازی کنم:
اینجا هم کنار سفره ناهار و غذای شمالی باقالی قاتق که مامان بزرگ پخته، هستم:
تو حیاط ویلا گربه هایی هم می اومدند که باهاشون دوست شدم، اینم من و پیشی طلایی شمال:
مامان برام یه کالسکه خوشگل هم در شمال خرید که راحت بتونن با من این ور اون ور برن و منم خیلی کالسکه سواری رو تو ویلا و دهکده دوست داشتم، خیلی وقت ها هم داخل کالسکه خوابم می برد:
این منم سوار کالسکه در حال دهکده گردی:
اینجا هم جلوی محوطه رستوران دهکده ام:
اینجا هم در مسیرهای باریکی تو دهکده در حال کشف و سیاحت هستم:با کالسکه دور تراس ویلا هم هی می چرخوندنم و سواری می کردم:
حتی با کالسکه لب دریا هم رفتیم:خلاصه که اولین سفرم به شمال، خیلی خوش گذشت و سفر پربار و خوبی بود. آب و هوای شمال هم با وجودی که وسط تابستون بود، ولی عالی بود و هم بارون و هم آفتاب داشت و شرجی نبود. من که حسابی از اولین سفرم لذت بردم و دوست دارم هر سال از این سفرها برم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی